شب یلدا
 
دلنوشته های من
جایی فقط و فقط برای نوشتن نوشته های دل من
 
 
پنج شنبه 6 بهمن 1392برچسب:, :: 22:17 ::  نويسنده : تارا

خوب من تنها تو بیمارستان بودم.نه خانواده.نه دوست نه کتاب یا لپ تاپم.خیلی تنها بودم.

اتاق روبروییم یه آقای زندانی سیاسی بود با چندتا مامور و سرباز....هیچی دیگه همه زنگ می زدن و احوالمو می پرسیدن یا با پیامک یلدا رو بهم تبریک میگفتن....یلدای خاصی بود.بی خود بود.منم تنها بودم.

و پاییز من اینجوری تموم شد و زمستون شروع شد.......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



درباره وبلاگ


پاییز رو دوست دارم بخاطر همه ی زیبایی هاش.... شایدم یه جنبه از دوست داشتن پاییز به این خاطره که الان زدگیم پاییزیه.....نمیدونم دوباره بهار به زندگیم سرمیزنه یا نه.....
رتبه کنکورم....
زخم باسنم... نیومدنم اینجا.... عید فطر دیروز و امروزم... ماه عسل دیشب دیشب مهمونی
پيوندها
عینک آفتابی ریبنhttp://">عینک آفتابی ریبن
ساعت دیواری">ساعت دیواری
عینک آفتابی">عینک افتابی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های من و آدرس delneveshteha92.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان